میکاییلمیکاییل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

همه هســــــتی من

مــــــــاخ

قوربونت برم با اون لهجه آلمانیت که همه (ه) ها رو (خ) می گی مثله خاله الخام یا خاله زخرا دیروز به من می گی : چرا هر جا ما میریم ماخ هم میاد منم گفتم : ماخ ؛ ماخ چیه ؟؟؟ می گی ماخ دیگه و با دست به آسمون اشاره می کنی ، فهمیدم بعلهههه منظورت ماهه دوستت دارم ماخه من روی من دراز کشیده بودی و نگاهم می کردی یهو با تعجب نگاهه صورتم کردی گفتی عه ماآنی ( مامانی ) تو چرا چشمات سبزه ؟!؟ می گم خوب چرا چشمای من بِرَمه ( brown ) می گم خوب چشمای هر کی یه رنگه !!! از اون روز هر روز به من گیر می دی چرا چشمات سبزه !!!! چشمای من هر رنگی باشه فقط تو رو می بینه ...
16 آذر 1393

دوسـِت دارمــــــــ....

از اول مهر مهد کودکت رو عوض کردیم آوردیمت مهدی که تو خیابونمونه خیلی راحت شدیم از رفت و آمد اولش می ترسیدم نکنه سختت باشه اما روزه اول جلوی در تا بچه ها رو دیدی، دستت رو بالا می بردی داد می زدی : ســـــلام دوستم !!! الان هم همش می گی من نمی خوام برم مهد خورشید می خوام برم مهد کودک جدیدم، مهد ماخدرانه ( مادرانه ) الان خیلی راضیم، مربیت می گفت: بچه ها رو تو زمین بازی جمع کردم همو رو ساکت نشومدم گفتم بچه ها کی بلده برامون یه شعر بخونه میکاییل دستشو برد بالا گفت: من ؛ اومد وسط کلاس شروع کرد به خوندن دوسِــــــــــــــت دارم منه بی چاره ِ ( محسن یگانه) دیروز دارم بوسِت می کنم می گی: اینقدر بوسم نکن لــ...
2 آذر 1393
1